ادبیات دیگران؛

الیزابت استراوت: هر عابر در خیابان یک داستان کامل دارد

الیزابت استراوت: هر عابر در خیابان یک داستان کامل دارد

به گزارش جاویدانی، برنده جایزه پولیتزر می گوید هر فردی که در خیابان راه می رود یک داستان کامل دارد و خیلی جالب است که در رابطه با چیزهایی که امکان دارد در زندگی یک نفر اتفاق بیفتد فکر نماییم.



به گزارش جاویدانی به نقل از گاردین، الیزابت استراوت، نویسنده ۶۸ ساله و برنده جایزه پولیتزر، خوانندگان و منتقدان را با مجموعه ای از رمان هایش که در «مین»، جایی که او بزرگ شده می گذرند، جذب کرده است. آخرین رمان او با عنوان «همه چیز را به من بگو» با دو قهرمان تکراری از کتاب های قبلی اش شکل گرفته: لوسی بارتون و اولیو کیتریج که با باب برگس وکیل قدیمی که نخستین بار در رمان «پسران برگس» در سال ۲۰۱۳ ظاهر شد و الان با یک پرونده قتل از بازنشستگی خارج می شود، همراه می شوند.
مولف یاد شده، نویسنده پرفروش نیویورک تایمز برای کتاب «لوسی کنار دریا» است. «اوه ویلیام!»، «اولیو، دوباره»، «هر چیزی ممکن است»، «نام من لوسی بارتون است»، «برگس بویز»، «اولیو کیتریج» کتاب برنده جایزه پولیتزر، «با من بمان» و «امی و ایزابل» است. وی همینطور فینالیست جایزه قلم فاکنر و جایزه اورنج بریتانیا بوده است. بعضی از کتاب های وی به فارسی هم ترجمه شده اند.
کتاب «همه چیز را به من بگو» نوشته استراوت سه شنبه ۱۰ سپتامبر توسط پنگوئن به قیمت ۱۶.۹۹ پوند منتشر گردید.
آن چه در ادامه می آید ترجمه گفتگو با این نویسنده است؛

* چه شد خواستید هر سه شخصیت را کنار هم بیاورید؟

هرگز قصد نداشتم به نوشتن در رابطه با همان افراد ادامه دهم، اما به تدریج متوجه شدم که همه آنها نزدیک هم زندگی می کنند. من می خواستم اولیو و لوسی را کنار هم داشته باشم - این نیروی محرکه شد. فکر کردم خیلی سرگرم کننده می شود و البته اولیو نمی تواند لوسی را تحمل کند. اما عنوان کتاب باب است چون او همیشه من را مجذوب خود کرده؛ خیلی آدم شریفی است و من می خواستم او از حالت نیمه بازنشستگی خارج کنم تا کاری بزرگ و معنادار انجام دهد.

*حس نمی کردید این کار خطرناک باشد؟

شاید از این نظر که واقعاً یک خواننده می خواهد تمام این افراد مختلف را کنار هم داشته باشد و داستان های متفاوت آنها را دنبال کند، خطرناک بود.

* وقتی می نویسید مخاطب هم کنارتان هست؟

همیشه. احساس می کنم با هم این کار را انجام می دهیم. سال ها پیش، خواننده ای را خلق کردم که پشت میز من نشسته بود. آنها صبور هستند اما خیلی نه، علاقه مند هستند اما واقعاً علاقه ندارند. این وظیفه من است که آنها را همراه کنم و چیزی ارائه کنم که ارزش آنرا داشته باشد.
* لوسی و اولیو مرتب برای به اشتراک گذاشتن داستان ها با هم ملاقات می کنند، اولیو اصرار دارد یک داستان باید نکته ای داشته باشد. موافقید؟
فکر نمی کنم داستان ها آن طور که مردم فکر می کنند نیاز اشاره به برخی نکات داشته باشند. همان روش روایت داستان است که باعث می شود یک نفر آنرا درک کند.
* بعد ماجرای نزدیک شدن لوسی و باب پیش می آید. با شروع کتاب، متوجه بودید رابطه آنها چگونه تکامل خواهد یافت؟
نمی دانستم مقرر است چه اتفاقی بیفتد و فکر کردم، اینجا خودم را درگیر کرده ام. این که آنها چگونه مقرر است با هم زندگی کنند؟ یا چگونه بدون یکدیگر زندگی کنند؟ من واقعاً بعنوان یک نویسنده هیچ برنامه ای از قبل ندارم. ای کاش می توانستم کمی سازماندهی تر عمل کنم، اما همیشه به شکلی از این روند دور می شوم.
* یک عنصر مکرر در این کتاب «به هم ریختگی» است که در آمریکا به وجود آمده و این که جنگ داخلی بعنوان یک تهدید قابل توجه مطرح است. آیا امیدی به آینده دارید؟
بعضی روزها خیلی احساس امیدواری می کنم و بعد نگران امیدواری ام می شوم، چون فراموش نکنید من اهل نیوانگلند هستم. قرار نیست انتظار چیزهای خوبی داشته باشم. ازاین رو امیدواری من حتی بیشتر از قبل عصبی ام می کند. به معنای واقعی کلمه نمی دانم مقرر است چه اتفاقی در این کشور بیفتد.
* ناشناخته بودن اساسی دیگران - حتی خودمان - موضوعی ماندگار است. همان گونه که لوسی می گوید، نمی دانیم وقتی یک نفر دیگر در نیمه شب از خواب بیدار می شود، به چه چیزی فکر می کند. نظر شما چیست؟
معمولاً فقط تلاش می کنم از رویاها خلاص شوم، تا بتوانم باردیگر بخوابم. من یک رویاپرداز حسابی هستم. مادرم حدود یک سال و نیم پیش فوت کرد و دیشب خواب دیدم که در زندان است. من فکر می کردم، بدیهی است که این یک اشتباه است، و سپس هر چه بیشتر با وکلا صحبت کردم، بیشتر متوجه شدم که آنها حقیقت را به من نمی گویند. درست زمانیکه از خواب بیدار شدم، متوجه شدم که او برای قتل شخصی در زندان بود. خب حالا این یعنی چه؟
* در مورد شیفتگی مشترک لوسی و اولیو با داستان های «زندگی های ثبت نشده» به ما بگویید.
من همیشه مجذوب این فکر بوده ام که هر فردی که دارد در خیابان راه می رود یک داستان کامل دارد. خیلی جالب است که در رابطه با چیزهایی که امکان دارد در زندگی یک نفر اتفاق بیفتد فکر نماییم، و این که چگونه هیچ کس حقیقت آنرا نمی داند، چونکه ما فقط قسمتهایی از داستان خویش را برای افراد مختلف تعریف می نماییم، و خب من می خواهم همین را بدانم.
* این چیزی است که شما را نویسنده کرده است؟
از سنین پایین می دانستم نویسنده هستم. مادرم معلم زبان انگلیسی بود و حالا که به گذشته نگاه می کنم، فکر می کنم احتمالا خودش می خواست نویسنده شود. او مطمئناً این کار را در من تشویق کرد. وی در داستان سرایی خود درخشش طبیعی داشت و در رابطه با مردم با من چنان صحبت می کرد که آنها را بسیار جادویی می کرد.
* قبل از انتشار نخستین رمان تان «امی و ایزابل» در دهه ۴۰ زندگی بودید. چه چیزی شما مشتاق این کار کرد؟
متوجه شدم که هر داستانی – خیلی داستان می نوشتم – فقط کمی بهتر از داستان قبلی است، اما پیش از این که صدایم را با «امی و ایزابل» بخواهم به گوش دیگران برسانم باید به حد لازم زندگی می کردم. تا آن زمان تلاش می کردم مانند یک نویسنده بنویسم، مانند هر کسی که آن هفته در نیویورکر بود. به دوران مینیمالیستی برگشته بود، و در نهایت متوجه شدم، خوب، من یک جورهایی دمدمی مزاج هستم، ازاین رو شاید بهتر است تلاش کنم رمان بنویسم.
* فکر نمی کنید مردم گاهی اوقات شما را با لوسی بارتون و دوران کودکی دردناک او اشتباه بگیرند؟
فکر می کنم مردم احتمالا این کار را می کنند، اما من دیگر نگران این مورد نیستم. او برای من بسیار در دسترس می باشد، احساس می کنم واقعاً او را می شناسم، اما تنها چیز مشترک کودکی ام با او، انزوا بود. ما در یک جاده خاکی خارج از شهر زندگی می کردیم، ازاین رو این حس دوری از افراد دیگر وجود داشت.
* هم اکنون روی چه چیزی کار می کنید؟
من معمولا در رابطه با کتاب بعدی صحبت نمی کنم، اما دارم روی یک شخص کاملا متفاوت کار می کنم. مردی که اهل «مین» نیست و من فقط او را می پرستم. او یک معلم مدرسه است و خیلی معمولی است، اما اینطور نیست، چونکه همه مردم عادی خارق العاده هستند. چیزهای خیلی جالبی در رابطه با او وجود دارد.
* احتمال دارد باردیگر لوسی، باب و اولیو را ببینید؟
نمی دانم؛ اما می دانم مهم نیست چه اتفاقی بیفتد، اولیو کیتریج هیچگاه برای من نخواهد مرد.
* هم اکنون چه می خوانید؟
«وارث آمریکایی» جفری توبین، در رابطه با پتی هرست، خواندن جالب من است، و همینطور به خواندن «مجله های جان چیور» بازگشته ام، که چندین سال آنرا دنبال می کردم و سال ها بعد یک نسخه پیدا کردم و کنجکاو شدم که زیر چه چیزی خط کشیده بودم و من ۳۰ سال پیش که بودم؟ آنها حالا برای من متفاوت و جالب هستند. من همینطور «جیمز» نوشته پرسیوال اورت را دم دستم دارم که اینجا منتظر من نشسته است.
* کتابی هست که مرتب به آن رجوع کنید؟
«مجموعه داستان ها»ی ویلیام ترور. من یک نسخه در طبقه بالا و یک نسخه در طبقه پایین دارم. داستان ها بسیار ملایم و زیبا و دلخراش هستند. من اغلب پیش از خواب یکی را می خوانم.

0.0 / 5
228
1403/06/29
16:04:18
تگهای خبر: زندگی , فروش , قدیمی , كتاب
این مطلب را می پسندید؟
(0)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۶ بعلاوه ۴
جاویدانی