نقد كتاب نبرد من -۴؛

هیتلر درباره یهودی ها چه می گوید؟

هیتلر درباره یهودی ها چه می گوید؟

جاویدانی: آدولف هیتلر در فصلی از كتاب نبرد من ضمن پرداخت به مقوله نژادهای آریایی و یهودی، از لفظ اسرائیل بهره برده و مطالبی دارد كه گویی پیشگویی وضعیت امروز تقابل ایران با آمریكا و اسرائیل هستند.



خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ _ صادق وفایی: چهارمین قسمت از پرونده بررسی و تفسیر کتاب «نبرد من» نوشته آدولف هیتلر پیشوای آلمان نازی، به تحلیل یازدهمین فصل این کتاب با عنوان «نژاد و مردم» اختصاص دارد. همان گونه که می دانیم یکی از مسائل مهم و تاریخی درباره حکومت هیتلر و استیلای نازیسم در اروپا، نسل کشی یهودیان و اصطلاحاً واقعه هولوکاست است که درباره آن، آثار مستند و داستانی مختلفی در حوزه کتاب و آثار نمایشی و تصویری تولید شده است. این مسئله ناشی از دیدگاه هیتلر درباره نژاد است که در فرازهای زیادی از کتاب «نبرد من» خویش را نشان داده است.
در سه قسمت پیشین پرونده به بررسی پیشینه و ریشه دشمنی هیتلر با دموکراسی، مارکسیسم و یهودیت پرداختیم. همینطور اهمیت تبلیغات و ابزارهای آنرا که از نظر هیتلر به شدت تحت کنترل جامعه یهودیت بود در کنار نظرات هنری، جامعه شناسی و سیاسی وی بررسی کردیم. این مطالب در چارچوب ۳ قسمت پیشین پرونده «نقد کتاب نبرد من» در این پیوندها، در دسترس و قابل مطالعه هستند.
۱- بررسی ریشه های تنفر هیتلر از مارکسیسم و یهودیت / در ضدّیت دموکراسی
۲- وقتی تنها راه رستگاری آلمان جنگ بود / تاکتیک های تبلیغاتی هیتلر
۳- در باب ضدیت هیتلر با بلشویسم هنری، کوبیسم، دادائیسم و فوتوریسم
اما درباره بررسی فصل یازدهم، احتیاج به بیان مقدماتی درباره بحث دشمنی هیتلر با یهودیان هست که باید قبل از ورود به بحث اصلی، در نظر گرفته شوند. آن چه مسلم است، این است که هیتلر خطر مهمی را از جانب تمدن غرب حس کرده بود که داشت همه جهان را می بلعید و آن، حکومت کاپیتالیستی و سرمایه داری بود که با نقاب دموکراسی پیش آمده بود. هیتلر به درستی فهمیده بود که در جهان قرن بیستم، قانون جنگل حکمفرماست و هرکس زور بیشتری داشته باشد، غلبه و قلمرو بیشتری هم خواهد داشت. وی در تشخیص مشکل و طرح صورت مسئله، درست حرکت کرد اما در عرضه چاره گرفتار مشکل شد. بنابراین همان گونه که در این مطلب هم خواهیم دید، خیلی از مطالبی که هیتلر درباره یهودیان (یعنی اسرائیلی ها) بیان می کند، صحیح اند اما چاره افراط گرایانه او برای حذف همه مردم یهود از بی گناه و گناهکار گرفته، اشتباه بود. به عبارت ساده تر هیتلر می توانست ضمن دشمنی با هسته مرکزی صهیونیسم، تنها این هسته را نابود کند نه این که دست به کشتار جمعی مردم بی گناه بزند تا بهانه ای هم برای تشکیل دولت جعلی اسرائیل به دست استعمارگران غربی بدهد.
مطالب هیتلر در فصل «نژاد و مردم» کتاب «نبرد من» در فرازهایی گویی پیش گویی هایی از وضعیت امروز تقابل ایران با آمریکا و اسرائیل هستند. او به درستی گفته که اسرائیلی ها دشمن خویش را در محاصره می گیرند و حلقه ای از دشمنان را اطراف ملت هایی که در مقابل حملاتشان مقاومت می کنند، شکل می دهند. اگر دقت نماییم، وضعیت امروز ایران که مقابل صهیونیسم بین المللی مقاومت می کند، این گونه است. و یا به درستی گفته که صهیونیسم به دنبال به ابتذال کشاندن هنر و حذف چهره های خردمند کشورهای مخالف خود است تا دامنه استعمارگری اش را گسترده تر کند. او حتی نابودشدن اسرائیل و جریان سلطه جوی یهود را هم پیشبینی کرده است.
به هرحال با این پیش ْمقدمات، وارد مقدمه بحث بررسی یازدهمین فصل کتاب «نبرد من» می شویم: * مقدمه آدولف هیتلر در سطور انتهای فصل دهم «نبرد من» برای فصل یازدهم یعنی «نژاد و مردم» مقدمه چینی کرده است؛ البته او پیشتر در فصول پیشین کتاب این کار را کرده اما قبل از شروع فصل یازدهم، یک پیش آگهی عرضه کرده است. همان گونه که در فصل های دیگر «نبرد من» دیده ایم و در این فصل بیشتر و متمرکزتر خواهیم دید، هیتلر دارای اندیشه ای قومی و قبیله ای است و اعتقاد دارد نباید با غریبه ها درآمیخت. وی در فصل یازدهم که از صفحه ۲۴۵ تا ۲۸۱ کتاب را در بر می گیرد، برای اشاره به یهودیان تندرو یعنی اسرائیلی ها و صهیونیست ها از ضمیر سوم شخص مفرد «او» استفاده می نماید. وی در انتهای فصل دهم، در بحث برشماری علل شکست آلمان در جنگ جهانی اول، آخرین و کامل ترین علت را نادیده گرفتن مسئله نژاد عنوان می کند و این، همان ْ پیش آگهی برای فصل یازدهم است. وی در همان مطالب انتهای فصل دهم می گوید اهمیت مسئله نژاد در پیشرفت تاریخی ملل درک نشده است. با این رویکرد، او فصل یازدهم را با بحث درباره نژاد و این تذکر شروع می کند که صاحبان چشم بینا و عبرت بین، بسیار نادر و کم هستند. در نخستین سطور فصل یازدهم است که هیتلر می گوید خیلی از انسان ها و تقریباً تمام آنها از یکی از اصول بارز طبیعت بی خبر اند و این اصل از نظر او، جداسازی درونی است که معرّف هر نژاد و موجود زنده روی زمین است. او این مسئله را «قانون آهنین طبیعت» نامگذاری می کند و اعتقاد دارد طبیعت برپایه این قانون، گونه های مختلف را مجبور می کند زمانی که تولیدمثل می کنند، در محدوده مشخص صورت ها و اشکال زندگی خودشان قرار بگیرند. هیتلر همان ابتدای فصل سراغ اصل مطلب می رود و با صراحت می گوید افراد دروگه، یا عقیم اند یا باروری اعقاب آنها محدود است. وی در تشریح همان قانون آهنین طبیعت می گوید گروه قوی تر باید حاکم باشد و همان گونه که پیشتر هم در کتاب گفته، گروه ضعیف تر باید خادم گروه قدرتمند باشد. این، همان جایی است هیتلر چاره را اشتباه طرح می کند. اما وی در این فصل از کتاب، تکمله ای هم بر بحث پیشین اش دارد و باردیگر می گوید گروه قوی تر نباید با گروه ضعیف تر وصلت کند چون این کار به معنای قربانی کردن ذات برترِ خود آن گروه است. اگر به یاد داشته باشیم، هیتلر در فرازهای پیشنی کتاب، جاهایی که مشغول بدگویی از یهودیان و نژادشان است، بر خودداری از ازدواج با آنها یا دیگر نژادهایی که از نظرش پست تر از نژاد آریایی هستند، تاکید می کند. این خواسته وی در فصل یازدهم کتاب هم با تاکید بیشتر آمده است. هیتلر در برشماری نتایج اختلاط نژادی، علت این کار را گناه و معصیت ضد اراده خداوند می داند؛ گناهی که کیفر داده خواهد شد. او مخالفت گستاخانه ای را که در این حوزه وجود دارد، امری ریشه دار در یهودیت می داند. از نظر هیتلر مخالفت گستاخانه ای که یهودیت در مقابل پیشگیری از اختلاط نژادی دارد، خویش را در واژه صلح طلبی مدرن نشان داده است ادامه بحث هیتلر هم اشاراتی به قوانین و خصوصیت های طبیعت دارد؛ مثل اشاره به میل به بقا و حفظ تولید مثل خالص که بر تمام جهان طبیعت حاکم است و یا این که یافتن روباهی که نسبت به غازها گرایشی دوستانه و حمایتی داشته باشد، در طبیعت غیر ممکن است. او این مثال مشابه را هم اضافه می کند که هیچ گربه ای هم نیست که نسبت به موش ها گرایش دوستانه داشته باشد. هیتلر این بحث را مطرح می کند تا به این نتیجه گیری برسد که یک تدبیر باید به خاطر خصوصیت برتر در طبیعت مداخله کند. جالب است که تحت تأثیر آن قانون جنگلی که تمدن غرب در جهان پیاده کرد، اصلاً هم طرف ضعیف تر را نمی گیرد. او می گوید باید تدبیری اصلاحی به نفع خصوصیت برتر مداخله کند. طبیعت هم خودش این تدبیر را فراهم می کند؛ با ایجاد شرایطی سخت به منظور زندگی ای که ضعیف تر باید تسلیمش شود. همان گونه که می دانیم طبق اصول دینی و اخلاقی نمی توان نژادی را برتر از نژاد دیگر دانست و بحث نژاد یا قوم برتر (البته اگر تحریفات و افسانه های اغراقی یهودیان را درباره قوم بنی اسرائیل کنار بگذاریم) مردود است. اما هیتلر قائل به این مسئله نیست و اعتقاد دارد هرگاه آریایی ها خون خویش را با نژادی پست درآمیخته اند، نتیجه اش سقوط مردمی بوده که پیشگام فرهنگ برتر بوده اند. هیتلر در برشماری نتایج اختلاط نژادی، علت این کار را گناه و معصیت ضد اراده خداوند می داند؛ گناهی که کیفر داده خواهد شد. او مخالفت گستاخانه ای را که در این حوزه وجود دارد، امری ریشه دار در یهودیت می داند. از نظر هیتلر مخالفت گستاخانه ای که یهودیت در مقابل پیشگیری از اختلاط نژادی دارد، خویش را در واژه صلح طلبی مدرن نشان داده است و در دشمنی با همین صلح طلبی مدرن است که از طرح آمریکایی «منجی جهان وودرو ویلسون» اسم می برد که چیزی کم از آن صلح طلبی ندارد. صلح طلب واقعی، از نظر هیتلر گونه آلمانی آن است. او می گوید «هرکسی که صادقانه آروز دارد اندیشه و آرمان صلح طلبی در این جهان حکم فرما شود، باید با تمام وجود به آلمانی ها در فتح جهان کمک نماید، چونکه اگر عکس این قضیه رخ دهد، شاید آخرین صلح طلب به همراه آخرین آلمانی از بین برود.» (صفحه ۲۴۸). نتیجه گیری کلی از این مسئله (که جهانِ بشریت بروز بیرونی اش را در جنگ جهانی دوم شاهد بود)، این است که ابتدا باید جنگ شود تا صلح بیاید. البته کمی بعدتر در کتاب به این نکته هم اشاره دارد که ملت ها هیچگاه به وسیله جنگ از بین نمی روند و منظورش این است که اختلاط نژادی است که ملت ها را از بین می برد. در واقع منظور هیتلر این است که برای رسیدن به مرحله صلح باید از پل جنگ گذشت. اما هیتلر در بخشی از همین بحث خود جمله مهمی دارد که ناشی از همان زاویه دید قانون جنگلی به دنیاست و بد نیست به آن توجه کنیم؛ «هرکه نمی خواهد در این جهان بجنگد، در جهانی که نبرد دائمی قانون حیات است، حق حیات ندارد.» صفحه ۲۴۹. اگر بخواهیم با دید واقع گرایانه به دنیا و جهان قرن بیستم نگاه نماییم، باید بگوییم که هیتلر به درستی جهان را همان جنگلی دیده که با قانون جنگل سرمایه داران غربی یا یهودی (صهیونیست) اداره می شود و در آن، قدرتمند و قلدر دیگران را منکوب و سرکوب می کند. البته هیتلر قطعا و صد در صد موافق حذف نژادهای پست نیست و آنها را یکی از پیش شرط های ایجاد نوع برتری از تمدن می داند. این گونه که آنها صرفا خلا ابزار مکانیکی را که بدون آنها هیچ پیشرفتی ممکن نیست، جبران می کنند. او این امر را مسلم می داند که نخستین مراحل تمدن بشر چندان بر پایه استفاده از حیوانات اهلی نبوده بلکه بیش تر استفاده از انسان هایی بوده که به نژادی پست تر تعلق داشته اند. همان گونه که پیشتر در مقالات دیگر اشاره کرده ایم، چاره نهایی یهود، در ادامه راهکارهای نازی ها برای دشمنی با یهودیان به کار گرفته شد و در مرحله اول، نه حذف یهودیان که انتقال شان به قلمرویی خارج از قلمرو حکومت آلمان مد نظر بوده است. توضیحات بیشتر را می توان در این جا مطالعه کرد: (معامله اروپا با یهودیان / آیا زیاده خواهی غربی ها پایانی دارد؟)
توصیف نژاد آریایی مبحث بعدی که در فصل یازدهم کتاب «نبرد من» آمده، توصیف نژاد آریایی است. هیتلر در این فصل می گوید آریایی ها بوده اند که سنگ بناهای عظیم و نقشه های عمارت های رشد و پیشرفت بشریت را فراهم کردند. درباره نژادهای دیگر هم اعتقاد دارد فقط می توان شیوه به انجام رسیدن این نقشه ها را به آنها نسبت داد. به عبارتی کشیدن نقشه های عظیم بشری کار آریایی ها و کارگری و اجرایشان از آن دیگر نژادها بوده است. او اعتقاد دارد پایه و اساس زندگی معاصرش در ژاپن هم، دستاوردهای عظیم علمی و فنی اروپا و آمریکا است که همان نسخه آریاییِ پیشرفت است. او نژاد آریایی را این گونه با این لحن حماسی توصیف می کند: «هر جلوه ای از فرهنگ بشری، هر محصول هنری، مهارت علمی و فرهنگی که امروزه در مقابل چشمان خود می بینیم، تقریباً به صورت کامل محصول قدرت خلاق آریایی است. این حقیقت محض این نتیجه را که آریایی تنها نوع برتر بشر است، کاملاً توجیه می کند؛ ازاین رو آریایی، کهن الگوی انسان است. او پرومته نوع بشر است، که از پیشانی درخشانش اشعه الهی نبوغ در تمام دوران درخشیده است، همیشه آتشی نو را مشتعل می سازد که در چارچوب دانش با کنار زدن پرده اسرار، شب تاریک را روشن می کند و در نتیجه به انسان نشان داده است چگونه برخیزد و ارباب تمام موجودات روی زمین گردد.» (صفحه ۲۵۰) هیتلر احتمال می دهد آریایی ها در آغاز مردمانی چادرنشین بوده باشند که یک جا نشین شدنشان سال ها طول کشیده است. آریایی ها در آمریکایی هیتلر در جایی از بحث خود به دوران مستعمره سازی آمریکا اشاره دارد که در آن، خیلی از آریایی ها زندگی خویش را از طریق صیادی و شکار می گذراندند و شیوه زندگی شان به زندگی چادرنشینان معمولی شباهت داشت. آنها به قول وی در گروه های بزرگ همراه با زن و بچه خود در گردش بودند و زمانی که تعدادشان زیاد شد و موفق به گردآوری منابع بیشتری شدند، زمین را پاک کرده و بومیان را بیرون انداختند. در همان زمان بوده که دست به ایجاد کلونی هایی زدند که سبب گسترش سریع شان در آمریکا شد.
تقابل نژادی آریایی با نژاد یهودی
هیتلر در جایی از صفحه ۲۵۸ با اشاره به این که نژاد آریایی با نژاد یهودی، چشم گیرترین تفاوت را دارد، به همان بحث قوم برتر نزد یهودیان می پردازد و می گوید احتمالاً قوم دیگری در دنیا نیست که غریزه صیانت نفس در آنها آن قدر رشد کرده باشد که خویش را قوم برگزیده خطاب کنند. او می گوید یهودی در روزگار فعلی و معاصر او، بعنوان مکارترین افراد شناخته می شود و به معنایی خاص، بسیار عمر کرده است. در ادامه همین بحث است که هیتلر به نکته صحیحی اشاره می کند که شلومو زند نویسنده یهودی (اسرائیلی) هم در کتاب «اختراع قوم یهود» خود به آن اشاره نموده است. او می گوید یهودی هیچگاه تمدنی از خود نداشته است. در این حوزه پیشتر مطالبی را در دو مقاله (تاریخ جعلی یهود چطور خلق شد / کتاب ضداسرائیلی نویسنده اسرائیلی) و (خط بطلان برافسانه تبعید و وراثت / سکوت صهیونیست ها درباره حمیر و خزر) آورده ایم که مطالعه شان بی لطف نخواهد بود.
رهبر آلمان نازی اعتقاد دارد آن هایی که به نژاد یهودی متعلق اند، گرفتار فقدان ضروری ترین پیش شرط یک مردم فرهنگی یعنی روحیه آرمانی و فداکاری ای هستند که در سطور بعد به آن خواهیم پرداخت. بهرحال او ضمن بیان این نکته که یهودیان هیچ وقت تمدنی واقعی نداشته اند، می گوید هوش و ذکاوت یهودی همیشه با استفاده از دستاوردهای فرهنگی اطرافیانش پیشرفت کرده و غریزه صیانت از نفس بین یهودیان، قویتر از دیگران بوده است.
هیتلر برای توصیف وضعیت جهان همعصرش که در آن نژادها با یکدیگر آمیخته شده بودند، مخاطب را به داستان گناه اولیه آدم ارجاع می دهد و می گوید گناهی که آدم در بهشت مرتکبش شد، همیشه توسط گروه های گناهکار دنبال می شود و نژاد فاتح هم سرانجام در روزگاری تسلیم شد و اصول ابتدایی (حفظ نژاد از اختلاط و درآمیختن) را زیر پا گذاشت و با مردم تحت فرمانش وصلت کرد. وی در جایی دیگر از کتاب، (صفحه ۲۵۵) می گوید آریایی ها در جایی از تاریخ بشریت، در حفظ نژاد خود از درآمیخته نشدن قصور ورزیدند و در نتیجه حق زندگی در بهشتی را که خودشان بوجود آورده بودند از دست دادند. در نتیجه در اختلاط نژادی غرق شدند و به تدریج خلاقیت فرهنگی خویش را از دست دادند.
هیتلر از مفهوم ایثار، فداکاری و خدمت به مصالح عمومی صحبت می کند که با خودپرستی مغایرت دارد و نام آرمان خواهی را روی آن می گذارد. واژه آلمانی مدنظرش هم در این حوزه، «Pflichterfullung» است. او اعتقاد دارد از این مفهوم است که واژه انسان برمی خیزد و این آرمان خواهی در نهانی ترین ماهیت خود با هدف نهایی طبیعت سازگار است. او اعتقاد دارد نژاد یهودی، گرفتار فقدان آرمان فداکاری است. هیتلر خشن ترین نوع خودخواهی را متعلق به گروه نژاد یهودیان می داند و می گوید این که کمک های متقابل یهودیان در هنگام جنگ به یکدیگر را نوعی از روحیه آرمان خواهانه یا فداکاری تلقی نماییم، خطایی بارز و بدیهی است. وی در ادامه مطالبی دارد که پاسخ این سوال هستند: «چرا کشور یهود مرز ارضی ندارد؟» پاسخش هم این است که تعیین حدود ارضی یک کشور همیشه به آرمان خواهی خاص روحیه قومی نیاز دارد تا کشوری را شکل دهد. کشوری که از نظر ارضی محدود شده، نمی تواند تاسیس شود یا باقی بماند.
هیتلر در صفحه ۲۶۵ کتاب خود، به زیرکی تجاری یهودیان اشاره دارد که آریایی های صادق و هنوز ناپخته که صداقت شان بی انتها بوده را فریفته است. چون آریایی ها را به این فکر انداخته که مقدر شده تجارت، امتیاز انحصاری یهودیت باشد. او به تجارت دائمی ربا بین یهودیان یعنی قرض دادن پول با بهره نزول هم اشاره دارد و آنرا نشانه ای از زیرکی تجاری و فریب کاری آنها می داند. یکی از مواضع ضدیهودی هیتلر در بحث تقابل نژادهای آریایی و یهودی، به نظر معقول و مطابق با شرایط امروز ما می رسد. او می گوید مطبوعات بعنوان ابزار یهودیان، مروج سطحی نگری هستند و سخنانش موید این مفهوم هستند که مطبوعات به قول امروزی ها سلبریتی سازی می کنند. به هر روی او می گوید اگر یهودیان آغاز به تولید اثر هنری می کنند، صرفا آن چه را تابحال وجود داشته، بازسازی می کنند و یا به آسانی کلمات خردمندانه دیگران را می دزدند. در کل هیتلر می گوید یهودی اساساً فاقد آن خصوصیاتی است که ویژه نژادهای خلاق موسس تمدن است و اگر بشر پیشرفتی کرده به خاطر کمک یهودیان نبوده بلکه به خاطر حذف نقش یهودی شان بوده است.
همان طور که به احتمال چادرنشین بودن آریایی ها نزد هیتلر اشاره کردیم باید درباره احتمالات او از پیشینه یهودیان هم اشاره نماییم. وی در تقابل با احتمال چادرنشینی آریایی ها می گوید «یهودی هیچگاه چادرنشین نبوده، اما همیشه انگلی بوده که از هستی دیگران پروار شده است.» (صفحه ۲۶۱) او ضمن این که یهودی را فردی مفت خور و مانند زالو خطرناک می داند، می گوید مردم یهودی، هیچگاه به ترک قلمرویی که اشغال کرده بودند، نمی اندیشیدند و با سماجتی زیاد با جایی در آن ساکن بودند، می چسبیده اند. هیتلر می گوید «به دشواری می توان او را بیرون کرد.» (همان صفحه) تائید این فراز از نوشته های هیتلر را می توان در رفتار کنونی دولت اسرائیل که چندین دهه است ادامه دارد، مشاهده کرد.
هیتلر در صفحه ۲۶۵ کتاب خود، به زیرکی تجاری یهودیان اشاره دارد که آریایی های صادق و هنوز ناپخته که صداقت شان بی انتها بوده را فریفته است. چون آریایی ها را به این فکر انداخته که مقدر شده تجارت، امتیاز انحصاری یهودیت باشد. او به تجارت دائمی ربا بین یهودیان یعنی قرض دادن پول با بهره نزول هم اشاره دارد و آنرا نشانه ای از زیرکی تجاری و فریب کاری آنها می داند.
روشن کردن تکلیف با نژاد یهود
هیتلر در صفحه ۲۶۲ کتاب، تکلیف خویش را با یهودیان مشخص می کند. همان گونه که پیشتر اشاره کردیم، امکان دارد خیلی ها یهودیت و دشمنی هیتلر با پیروانش را ناشی از اختلافات دینی و مذهبی بدانند. اما این گونه نیست و در این حوزه بهتر است به نوشته های هیتلر رجوع نماییم که در صفحه مذکور از کتاب «نبرد من» می گوید جامعه یهودیان همیشه ملتی با خصوصیت نژادی معین بوده و هیچگاه به این علت که مذهبی خاص دارند، متمایز نشده اند. او با پیروی از آرتور شوپنهاور، یهودیان را «ارباب بزرگ دروغ ها» خوانده و می گوید این که سران یهود نمایندگان ایمان مذهبی ای هستند که جامعه ای مذهبی را تاسیس کرده، نخستین دروغ بزرگشان است. او یک صفحه بعدتر در جمله دیگری درباره دروغ های یهود، باردیگر به نخستین و اساسی ترین دروغ آنها یعنی «وادارکردن مردم به باور این نکته که یهودیت قوم نیست بلکه مذهب است» اشاره می کند. در اینباره او کمی پیشتر هم درباره مفهوم «نقاب جامعه مذهبی» صحبت کرده که یهودیان پشت آن مخفی می شوند. هیتلر می گوید یهودی «در تمام دوران ما در کشورهایی زندکی کرده که متعلق به دیگر نژادها بوده و در نظام آن کشورها برای خود کشوری تشکیل داده؛ کشوری که در زیر نقاب جامعه مذهبی پنهان شده است و تا زمانی که شرایط خارجی، بیان ذات واقعی شان را مقتضی کند، مخفی می ماند.» (همان صفحه).
در مجموع، هیتلر اعتقاد دارد آموزه های مذهبی یهودیان، مجموعه ای از دستورالعمل ها هستند که برای حفظ خلوص خون یهودی در نظر گرفته شده اند نه الگوی های مذهبی. ذهنیت یهودیان را هم بیگانه با روح حقیقی مسیحیت می داند. از این جهت، می توان گفت هیتلر زندگی مادی و دنیایی یهودیان را هم طراز با زندگی سرمایه داری غربی می داند چون اعتقاد دارد زندگی یهودی فقط برای مصالح این دنیاست. پیشوای آلمان نازی می گوید یهودیان به همان دلیل نداشتن آرمان خواهی و فداکاری، فاقد نهاد مذهبیِ خاصی هستند. او با اشاره به آریایی ها که به زندگی بعد از مرگ اعتقاد دارند، می گوید یهودیان به زندگی بعد از مرگ باور ندارند و «تلموت» هم کتابی نیست که اصولی را به منظور زندگی فرد در دنیای پس از مرگ در خود جا داده باشد بلکه بیشتر قوانینی به منظور زندگی عملی و مناسب در این دنیا را شامل می شود.
هیتلر اعتقاد دارد یهودیان از مذهب بعنوان ابزاری برای پیشبرد منافع اقتصادی و تجاری خود بهره برده اند که البته این ادعایش با عنایت به واقعیات تاریخ، امری درست است. و همینطور می گوید مسیح هم به جهت نگرش خود نسبت به یهودیان، به صلیب کشیده شده است. در مجموع، هیتلر اعتقاد دارد آموزه های مذهبی یهودیان، اساساً مجموعه ای از دستورالعمل ها هستند که برای حفظ خلوص خون یهودی در نظر گرفته شده اند نه الگوی های مذهبی و دینی. ذهنیت یهودیان را هم بیگانه با روح حقیقی مسیحیت می داند. از این جهت، می توان گفت هیتلر زندگی مادی و دنیایی یهودیان را همسنگ و هم طراز با زندگی سرمایه داری غربی می داند چون اعتقاد دارد زندگی یهودی فقط برای مصالح این دنیاست. وی در صفحه ۲۶۴ هم مطلبی دارد که می توان تائید آنرا در کتاب اختراع قوم یهود مشاهده کرد: «این که کل حیات این قوم تا چه اندازه برپایه دروغ بنا شده، می توان به روشی منحصر به فرد اثبات کرد یعنی توسط پروتکل های بزرگان صیون، که بسیار وحشیانه توسط یهودیان زیر پا گذاشته شده است.» وی همینطور می گوید برای شناخت بهتر یهودیان باید مسیری را که آنان طی قرون اخیر در بین دیگران طی کرده اند، دنبال کرد و این کار ضروری می باشد. جعل و سندسازی هم کلیدواژه ای است که آدولف هیتلر چندسطر پیشتر در این حوزه به آن اشاره کرده و کتاب قطور شلومو زند هم موید آن است.

* یهودیت در آلمان و اشاره به «اسرائیل»
هیتلر بعد از صفحاتی که در فصل یازدهم کتابش به تقابل نژادهای آریایی و یهودی اختصاص داده، به جایی می رسد که مربوط به چرایی ورود یهودیت به آلمان است. نمی خواهیم با بحث تاریخی، پژوهش و این مطلب را خسته کننده و دارای اطناب نماییم. بنابراین باید بگوییم خلاصه بحث مقدماتی در این حوزه این است که هیتلر شاهزادگان آلمانی را در این حوزه مقصر می داند و می گوید به خاطر آنها بوده که ملت آلمان موفق نشده از بند یهودیت آزاد شود. وی در این فراز از لفظ آزادسازی از طاعون یهودیت بهره برده است.
همین جاست که هیتلر اشاره مهم خویش را به کار می برد و اسم اسرائیل را می آورد؛ یعنی ضمن این که می گوید یهودیان از تجارت سودآور با طبقات بالای جامعه آلمان سود می بردند، این جمله را درج کرده است: «در حالی که کلیسا از به دست آوردن فرزند دینی جدیدی خوش حال و هم چنین اسرائیل از موفقیت حیله هایش شادمان بود.» بهرحال هیتلر می گوید «سرانجام او (یهودی) تعمید داده شد و آن گاه تمام حقوق و امتیازاتی را که متعلق به فرزندان ملتی بود که او شکار کرده بود (یعنی ملت آلمان)، به خود اختصاص داد.» (صفحه ۲۶۷) همین جاست که هیتلر اشاره مهم خویش را به کار می برد و اسم اسرائیل را می آورد؛ یعنی ضمن این که می گوید یهودیان از تجارت سودآور با طبقات بالای جامعه آلمان سود می بردند، این جمله را درج کرده است: «در حالی که کلیسا از به دست آوردن فرزند دینی جدیدی خوش حال و هم چنین اسرائیل از موفقیت حیله هایش شادمان بود.» جمله تکمیل کننده هیتلر در این بحث چنین است که طی بیشتر از هزار سال، یهودیان آن قدر زبان میزبانان خویش را آموخته بودند که خویش را جزئی از جامعه آلمان می دانستند. پس او معتقدند است جامعه یهود از گذر سال ها خویش را در جامعه آلمان جا انداخت.
هیتلر در ادامه همین بحثِ چرایی گسترش جمعیت یهودی در آلمان، نکاتی دارد که با وضعیت حاکمیت آمریکای امروز و هسته حاکمیت صهیونیستی اش تطابق دارد. او ضمن طرح این سوال که «چرا یهودی در این مرحله آن قدر ناگهانی تصمیم گرفت خویش را بعنوان فردی آلمانی جلوه دهد؟»، کلیدواژه بسیار مهمی را به کار برده است: «حکومت بر جهان» پس یهودیان یا بهتر بگوییم اسرائیلی ها و صهیونیست ها از دید هیتلر به دنبال حکومت بر جهان بوده اند و بنابراین از گتوها (محله های یهودی) بیرون آمده اند. او می گوید در نتیجه این رویکرد، یهودی درباری و سلطنت طلب تبدیل به یهودی ملی و ناسیونال شد. و هیتلر از دو تصویر یا تصور رایج صحبت می کند که در ادامه رویکرد مذکور به وجود آمدند؛ اول تصور و قضاوت مردمی که نمی توانستند از دلسوزی برای یهودی های بیچاره اجتناب کنند و دوم؛ این تصور که یهودیان به وجودش آوردند و طبق آن، طلایه داران عصر جدید بودند. هیتلر درباره تصور اول می گوید «بعد از مدت کوتاهی یهودی آغاز کرد به تحریف همه چیز، به این منظور که این طور به نظر می رسد همیشه درباره او به ناردستی قضاوت شده است و بالعکس. در واقع مردم بسیار احمقی بودند که نمی توانستند از دلسوزی برای این موجود بدبخت و فقیر اجتناب کنند.» (صفحه ۲۶۹)
هیتلر در ادامه مسیری که در فصل یازدهم کتاب در پیش گرفته و طی آن، مشغول تحلیل مسیر حرکت یهودیان از مدارج پایین تا کوشش برای غصب حکومت بر دنیاست، به جریان فراماسونری هم اشاره دارد و برخی جملاتش، ما را یاد اشارات دیگرش در فصول پیشین کتاب درباره ریشه مارکسیسم می اندازد که به عقیده او این ریشه در یهودیت قرار دارد. درباره جریان فراماسونری، هیتلر اعتقاد دارد سازمان های فراماسونری در اختیار یهودیان بوده و سلاح فوق العاده ای در جهت رسیدن به اهدافشان محسوب می شدند و این سازمان ها موفق شده اند بخش های عالی رتبه سیاسی و بورژوازی اقتصادی را طعمه خود کنند. هیتلر اعتقاد دارد ابزار مطبوعات که پیشتر به آن پرداخته ایم، در کنار جریان فراماسونری بود که به وجود آمد. چون فراماسون ها نتوانستند تولیدکنندگان دستکش و بافندگان پارچه های کتانی آلمان را به دام وحشت شبکه خود بیاندازند. در نتیجه یهودیان ابزار مطبوعات را به کار گرفتند. اما درباره مسئله ریشه های یهودی مارکسیسم، هیتلر می گوید یهودیان کل سهام بازارهای مختلف را خریده و در نتیجه تأثیر (شوم) خویش را در راه تولید ملی آلمان به جا گذاشتند. او با اشاره به این که یهودیان موفق شدند قدرت و نیروی کار ملت را در اختیار بگیرند، می گوید تنها با ورود یهودیان به عرصه بود که احساس بیگانگی بین کارفرمایان و کارگران تبدیل به نبرد میان طبقات اجتماعی شد. و به عبارت ساده تر منظورش این است که تا یهود نخواست، جریان مارکسیسم و عدالت خواهی کارگران به وجود نیامد.
پیشوای آلمان نازی جملات جالبی درباره خودباختگی مسیحیان در مقابل یهودیان دموکراسی خواه و مترقی دارد که نمونه های امروزی و جالب این رفتار را می توان در غربزده های ایرانی مشاهده کرد که کعبه آمال خویش را در اروپا یا آمریکا می بینند. تفسیر حرف هیتلر در اینباره این است که دستگاه های تحت امر یهودیان با ۱- ایجاد ترس (توسط فراماسون ها) و ۲- تطمیع مردم (توسط مطبوعات) مردم آلمان را تحت فشار قرار داده بودند. به عبارت دیگر مردم مسیحی و آلمانی آن دوره، با جریانی (یهودیانی) روبرو بوده اند که وقتی پیشرفت برایش منافعی در بر نداشته، تبدیل به دشمن روشنفکری می شده و از همه فرهنگ هایی که به معنای واقعی فرهنگ بوده اند، متنفر می شده است. هیتلر به وراجی درباره روشنفکری، پیشرفت، آزادی، انسانیت و مفاهیمی از این دست اشاره می کند که در ظاهر توسط یهودی ها و دستگاه تبلیغاتی شان انجام می شد درحالی که در باطن امر، نگرانی اصلی، به خاطر این مفاهیم نبوده و حفظ انسجام مردم یهود مدّ نظر بوده است. هیتلر ضمن اشاره به نظام پارلمانی بعنوان مفهوم همان دموکراسی غربی و مدنظر یهودی، می گوید: «او (یهودی) به منظور کاربرد تاکتیک هایش و گمراه کردن قربانیانش، از برابری انسان ها، جدا از نژاد و رنگ پوستشان، صحبت می کند و احمق ها او را باور دارند.» و همینطور می گوید «(یهودی) از مطبوعات برای نشان دادن تصویری از خود استفاده می نماید که کاملاً غیرواقعی است اما به خوبی برای خدمت به هدفش طراحی شده است.» (صفحه ۲۷۰) هیتلر در همین بحث و همین صفحه، جمله جالب دیگری دارد که باید مورد توجه قرار گیرد و ناظر به همان بحث حفظ انسجام نژاد یهود است: «او خون دیگران را آلوده می کرد اما خون خویش را سالم و خالص نگه می داشت. یهودی به ندرت با یک دختر مسیحی ازدواج می کند، اما یک مسیحی به سادگی می تواند با یک زن یهودی ازدواج کند. کودکان عقب افتاده ذهنی که نتیجه این وصلت هستند، همیشه از جانب یهودیان است.»
به عبارت ساده تر، طبقه بورژوا و کارگر هر دو بازیچه هایی در دست یهودیت بوده اند. و هیتلر اعتقاد دارد وقتی یهودیت کار را به این جا رسانده، امیدوار شده با پیوستن به نبرد کارگران و بورژواها، کنترل کامل شان را به دست بگیرد. او جمله مهم دیگری هم در این بحث دارد: «زمانی که آن لحظه فرا می رسد، آن گاه تنها هدفی که کارگران برای آن خواهند جنگید آینده قوم یهود خواهد بود.» در همین بحث به دشمنی هیتلر با دموکراسی و نمود بیرونی اش یعنی نظام پارلمانی اشاره کرده ایم. حالا در این فراز باید باردیگر تاکید نماییم که دیکتاتوری و حکومت ایده آل مدنظر هیتلر از همین جا ریشه می گیرد؛ جایی که با برشماری خصوصیت های ترفندها و اهداف یهودیان می گوید: «در نتیجه عامل فردی حذف می شود و به جای آن، اکثریت احمق ها، بی کفایتی و آخرین و نه کم ترین، رذالت را داریم.» (صفحه ۲۷۱) این جمله را می توان درباره همان بحث های پیشین که درباره مواضع هیتلر درباره رهبری و فردگرایی اش مطرح کردیم، مورد توجه قرار داد.
پیش تر به این مسئله اشاره کرده ایم اما در فصل یازدهم «نبرد من» که مربوط به بحث نژاد در دیدگاه هیتلر است، جمله روایت گرایانه جالبی وجود دارد که به صورت کوتاه به پیشینه اش می پردازیم. این جمله از این قرار است: «و در نتیجه مکتب مارکسیست متولد شد.» پیش از این جمله که در صفحه ۲۷۳ آمده، همه مطالبی که درباره نژاد مطرح کردیم، درج شده اند. هیتلر در این مطلب در ریشه یابی مارکسیسم، می گوید یهودیت ابتدا از طبقه بورژوا بعنوان دژکوبی ضد نظم فئودال بهره برد و سپس از کارگر ضد جهان بورژوا استفاده نمود. به عبارت ساده تر، طبقه بورژوا و کارگر هر دو بازیچه هایی در دست یهودیت بوده اند. و هیتلر اعتقاد دارد وقتی یهودیت کار را به این جا رسانده، امیدوار شده با پیوستن به نبرد کارگران و بورژواها، کنترل کامل شان را به دست بگیرد. او جمله مهم دیگری هم در این بحث دارد: «زمانی که آن لحظه فرا می رسد، آن گاه تنها هدفی که کارگران برای آن خواهند جنگید آینده قوم یهود خواهد بود.» و اعتقاد دارد کارگران بدون وقوف به این حقیقت در خدمت قدرت محض یهود خواهند بود.
هیتلر ضمن اشاره به پوچی محض نظریه های اقتصادی و سیاسی مارکسیسم، می گوید تخریب مفاهیم شخصیت و نژاد، مهم ترین مانع شکل گیری سلطه یهود را از بین می برد. به عبارت ساده تر اگر یهودیان موفق به از بین بردن دو مفهوم شخصیت و نژاد بشوند، می توانند سلطه خویش را بر جهان گسترش دهند. او می گوید در نتیجه همین دیدگاه بوده که جنبش مارکسیسم با تلفیقی از کارگران و واحدهای مختلف تحت رهبری یهودیان به راه افتاده است. هدفش هم نابودی نژادهای غیریهودی بوده است. جالب است که هدف متقابل این جریان، را خود هیتلر دارد که با سیاست های خود به دنبال پاکسازی نژادهایی مثل نژاد یهودی و غیرآریایی بود اما به نظر می آید در این جنگ قدرت، در نهایت قدرتمندان یهودی بر هیتلر پیروز شده باشند!
در چند صفحه پایانی فصل یازدهم کتاب «نبرد من» باز هم هشدارهایی درباره مطبوعات و حمله مطبوعاتی به مخالفان یهود به چشم می آید. هیتلر ضمن این که یهودیان را نه مبحث تجاوز که خود متجاوز می خواند، می گوید یهودی نه تنها افرادی را که به او حمله می کنند، دشمن می داند بلکه آن هایی را هم که قادر به مقاومت در برابرش هستند، دشمن می داند. باردیگر جایی از همین بحث است که مخاطب را به یاد مسئله اسرائیل و اشغال فلسطین می اندازد. اشاره هیتلر در این بحث به بخشی از یهودیان یعنی همان صهیونیست هاست. او می گوید بخشی از یهودیان خویش را به صورت کاملاً آشکار بعنوان مردمی متفاوت و ناوابسته به ملت (آلمان) اعلام می کنند. هیتلر می گوید اینجا دروغی دیگر وجود دارد و ادامه می دهد: «صهیونیست ها تلاش می کنند تمام جهان باور کند با ایجاد کشوری یهودی در فلسطین هدف ملی جدید یهودیان تأمین خواهد شد، یهودیان از این رهگذر ابزاری دیگر برای فریب مسیحیان ساده لوح به کار می گیرند. آنها کوچک ترین نیتی برای ساختن کشوری در فلسطین ندارند که در آن جا زندگی کنند. آن چه آنها واقعاً در نظر دارند ایجاد سازمان مرکزی برای کلاهبرداری و حقه بازی بین المللی است. بعنوان کشوری مستقل، هیچ کس نمی تواند آنرا کنترل کند. ازاین رو این کشور می تواند بعنوان مامنی برای کلاهبردارانی باشد که شناخته شده اند و در عین حال مدرسه ای عالی برای آموزش کلاهبرداران دیگر است.» (صفحه ۲۷۸)

هیتلر می گوید اینجا دروغی دیگر وجود دارد و ادامه می دهد: «صهیونیست ها تلاش می کنند تمام جهان باور کند با ایجاد کشوری یهودی در فلسطین هدف ملی جدید یهودیان تأمین خواهد شد، یهودیان از این رهگذر ابزاری دیگر برای فریب مسیحیان ساده لوح به کار می گیرند. آنها کوچک ترین نیتی برای ساختن کشوری در فلسطین ندارند که در آن جا زندگی کنند. آن چه آنها واقعاً در نظر دارند ایجاد سازمان مرکزی برای کلاهبرداری و حقه بازی بین المللی است. بعنوان کشوری مستقل، هیچ کس نمی تواند آنرا کنترل کند. ازاین رو این کشور می تواند بعنوان مامنی برای کلاهبردارانی باشد که شناخته شده اند و در عین حال مدرسه ای عالی برای آموزش کلاهبرداران دیگر است.» از دیگر مواضع درست هیتلر که گویی پیشبینی وضعیت امروز تقابل آمریکا و اسرائیل با ایران بوده، می توان به این عبارت اشاره کرد: «از نظر فرهنگی، فعالیت او (یهودی) شامل پاکسازی هنر، ادبیات و تئاتر، به سخره گرفتن احساسات ملی، تغییر در مفاهیم متعالی و زیبا، پرارزش و نیکو و سرانجام تنزل مردم به پایین ترین سطح ذهنیت است.» و یا «از نظر مذهبی او همه چیز را به سخره می گیرد. اخلاقیات و تکلفات رفتاری بعنوان تعصبات کهنه و از مد افتاده معرفی شده است و در نتیجه حمله ای نظام مند به منظور تخریب آخرین مبانی و پایه هایی که حیات ملی باید در زمان نبرد ملت برای بقا در جهان بر آن قرار گیرد، صورت گرفته است.» رهبر آلمان نازی از سوءاستفاده سران یهود صحبت می کند که احتمالاً منظورش همان استعمار غربی است و می گوید یهودیان برای بهره برداری از منابع دیگر کشورها، ابتدا از نمایندگان خِرد ملی یک کشور سوءاستفاده می کنند و سپس با محروم کردن مردم از رهبران خردمند ملی شان، آنها را برای سرنوشت شان بعنوان برده های استبداد ابدی آماده می کنند. او اعتقاد دارد روسیه وحشتناک ترین نمونه این برده داری است و احتمالاً دلیلش این است که کمونیسم از روسیه پا گرفت. اشاره به رهبران خردمند، مخاطب را به یاد صفحات تاریخ استعمار غربی می اندازد که به حذف اندیشمندان ملی گرا در کشورهای مستعمره، جای پای بیشتری برای خود باز می کرد.
هیتلر همان گونه که ریشه مارکسیسم را در یهودیت می بیند، می گوید یهودیان در عرصه سیاست با معرفی دیکتاتوری طبقه کارگر (پرولتاریا)، جایگزینی برای دموکراسی یافته اند. جالب است که او درباره گوشه ای از سیاست یهودیان، جمله ای دارد که وضعیت امروز ایران را در خاورمیانه ترسیم می کند: «او (یهودی) با استفاده از نفوذ بین المللی، حلقه ای از دشمنان را اطراف ملت هایی که در مقابل حملاتش مقاومت می کنند، شکل می دهد.» (صفحه ۲۷۸) یکی از جملات فوق العاده تند هیتلر در همین صفحه کتاب آمده است؛ جایی که صحبت از انتقال سیاه پوستان توسط یهودیان به آلمان یا به قول او سرزمین راین است. او می گوید یهودیان به دنبال این هدف بوده اند که سفیدپوستانی را که از آنان متنفر بودند، حرامزاده بخوانند و می خواسته اند فرهنگ و سطح سیاسی آن سفیدپوستان را تا جایی که یهود بر آنها تسلط پیدا کند، بی ارزش کنند. در نتیجه سیاه پوستان را به سرزمین راین آوردند. اما جمله تند او از این قرار است: «یهودی نمی تواند ارباب ملتی غیر از مردم حرامزاده باشد.»
* پیشبینی آخر سلطه یهودیت توسط هیتلر
بد نیست به پیشبینی آخر یهودیان از نظر هیتلر هم در فصل یازدهم «نبرد من» اشاره ای داشته باشیم. او اعتقاد دارد نتیجه نهایی این نیست که مردم تمام آزادی شان را تحت سلطه یهودیان از دست بدهند بلکه یهودیت ناپدید خواهد شد و می نویسد: «در پایان، این انگل ها خودشان ناپدید می شوند.» (صفحه ۲۷۹)
پایان بخش این فصل از کتاب «نبرد من» بازگشت به مفهوم مشیت الهی و گناه است. هیتلر ملت هایی را که مردم خویش را دونژادی می کنند، یا به آنها اجازه می دهند دونژاده شوند، گناهکارانی می داند که نسبت به مشیت الهی مرتکب گناه شده اند و نابودی شان توسط یک دشمن قوی تر، اشتباه نیست بلکه استرداد عدالت است. او اعتقاد دارد مشیت الهی به شمشیر پیروزمند هدیه ای اعطا نمی کند بلکه قانون ابدی مجازات عادلانه را دنبال می کند.
خلاصه و چکیده فصل یازدهم «نبرد من» این است که هیتلر می گوید از دست دادن خلوص نژادی می تواند نشاط و سعادت درونی را برای همیشه نابود کند و انسان ها را برای تمام دوران حیات شان فاسد کند و عوارض اخلاقی و جسمانی (ناشی از اختلاط نژاد) هم هیچگاه نمی تواند کاملاً از بین برود. او بازگشتی به بحث شکست آلمان در جنگ جهانی اول هم دارد و می گوید حتی زمانی که سرنوشت ملت آلمان متعادل بوده، دشمن درونی (یعنی نفوذ یهودی ها) شناخته نمی شد و بنابراین بوده که تمام تلاش ها برای مقاومت در مقابل دشمن خارجی بیهوده از آب درآمده اند.
* جملات قصار
در یازدهمین فصل کتاب «نبرد من» که هیتلر به مسئله نژاد می پردازد، دو جمله قصار هست که آنها را استخراج و مورد توجه قرار می دهیم:
* نبوغ حقیقی خصوصیتی درونی است و هیچگاه در نتیجه آموزش یا تعلیم به دست نمی آید. (صفحه ۲۵۳)
* چشم پوشی فرد از زندگی خود برای منافع اجتماع، بالاترین مفهوم عقیده ایثار است. (صفحه ۲۵۶)


منبع:

5.0 / 5
1733
1399/05/21
14:44:02
تگهای خبر: آموزش , بازار , حقوق , خرید
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۹ بعلاوه ۳
جاویدانی